ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای؟
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهای؟
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیدهای؟
بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته آس نهان قمار من...
صبح غمت نشد صبوح مسَکَن حال زار منسخت سحر گذشت و من گیج تو ام نگار من ساغر و ساغی و می و میکده جمله خواب خوشخمر تو حسرتی بشد بر دل داغدار من هوش ز ناله دادهام جمع شراب خواره راحیف که مست روی تو نا ش آس نهان قمار من...