صبح غمت نشد صبوح مسَکَن حال زار من
سخت سحر گذشت و من گیج تو ام نگار من
ساغر و ساغی و می و میکده جمله خواب خوش
خمر تو حسرتی بشد بر دل داغدار من
هوش ز ناله دادهام جمع شراب خواره را
حیف که مست روی تو نا شمرد هوار من
نهی ز می سرا شدم، عارف بی ردا شدم
سالک صد سما شدم، ای مه ناز دار من
تاس دوباره ریختم بعد دو صد بهار رو
خال نگاه شد ولی آس نهان قمار من
آس نهان قمار من...برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 135