سخن

ساخت وبلاگ

تنها در خانه ام نشسته ام، شب یکشنبه ای در بلوال که خب هیچ چیزی برای سرگرم کردن وجود ندارد جز کناب.

از خانه ی همسایه ی هندی ام ( اتیره) صدا می آمد، اصولا آخر هفته ها مهمان دارد. صدای فارسی حرف زدن بود. جذبش شدم، دیدم توی بالکن هستن، رفتم تا شاید حرف بزنم باهاشون، ولی مشغول بودن و متوجه من نشدن.

همیشه توی زندگیم حواسم به کسایی بود که ساکتن، چون میدونم اونا نیاز به کمک دارن. اگر نیروی جدیدی به تیمم توی محل کار اضافه می شد هر کاری میکردم تا بتونه با بقیه زودتر وارد ارتباط بشه و احساس غریبی نکنه. چون خودم از این درد کشیده ام. اصولا شروع کننده ی خوبی در رابطه نیستم. نمیتوانم سر صحبت رو باز کنم. سخته برام و میدونم که اگر بقیه ی آدم هایی که این مشکل رو دارن خیلی عذاب می کشن.

اینجا بابت این خسیسه خیلی دارم اذیت میشم. آخر هفته ها و عصر های نخوت بار و زحرآوری رو دارم طی میکنم. روز هایی میشه که آخر روز میبینم اصلا با کسی حرف نزدم. وقتی تو اولین جلسه ی ارائه از پایان نامه ام یه ربع تموم حرف زدم، وسطش آگاه شدم که دارم احساس زنده بودن میکنم دوباره، . حتی باقی روز از هیجان اون 15 دقیقه که حرف زدم و بقیه گوش دادن پر انرژی بودم و حتی نمیتونستم درست تمرکز کنم از شعف. ولی خب جه فایده، جلسه تموم میشه و تمام. باز سکوت.

خدا به داد این سکوت من برسه. واقعا آزار دهنده است.

آس نهان قمار من...
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 18:53