آس نهان قمار من

ساخت وبلاگ
با تو نمی دوم اگر
به تو نمی رسم اگر
اگر اگر اگر اگر....
جوانیم رفته سفر
مصری است در مسیر راه
که می کشاندم به چاه
کچ شده آسمان من
دستم نمی رسد به ماه
آی لیلی، لیلی، لیلی

آس نهان قمار من...
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 0:26

شب شنبه بود که تازه از یک روز خسته کننده برگشته بودم.

بعد مدت ها به سرم زد که فرندز ببینم.

همیشه با چندلر همزاد پنداری می کردم، حتی نیلو هم بهم میگفت شبیه چندلری.

صبح یکشنبه بیدار شدم و دیدم نیلو واسم یه خبر شیر کرده.

متیو پری دیشب (احتمالا) خودکشی کرده.

غمش رو با تمام وجود حس کردم.

بیشتر همزاد پنداری کردم.

و جای لوله ی تفنگ روی گلوم رو بیشتر حس کردم.

آس نهان قمار من...
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 27 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 17:29

رفته بودیم دوسلدورف برای کنسرت. شاد و خوشحال با دوستام رسیدیم هتل و ذوق از نزدیک دیدن یکی از خواننده های محبوبم رو داشتم. رفتم تو دستشویی که دست و صورتم رو بشورم که تو آینه مرد میانسالی رو دیدم، با مو های تک و توک ریخته، صورتی سوخته و چشمانی خسته. این مرد سخت زندگی کرد. بلی، تو خیابون نخوابید، بی پولی نکشید، یتیم نبود، و حتی خیلی جاها در زندگی خوش شانس بود. ولی تنها بود. تنهایی این مرد رو له کرد.تنها راه کم کردن درد های روحی داشتن کسی هست که اون درد رو باهاش به اشتراک بزاری . مشکل تنهایی اینه که همون فرد رو نداری... آس نهان قمار من...ادامه مطلب
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 17:37

جا افتادن مفهوم عجیبی هست.

آدم باید بار ها توی زندگیش جا بیافته، توی مدرسه، توی محل، توی دانشگاه، توی محل کار، توی شهر جدید، توی کشور جدید.

هفته ی پیش بعد اینکه سر کار پشت سر هم با چند نفر سلام علیک کردم احساس کردم جا افتادم. یاد روزگاری افتادم که توی آتیه پردازان راه می رفتم و پشت سر هم جواب سلام می دادم یا سلام می دادم. احساس کردم تعلق پیدا کردم. احساس کردم می شناسم و شناخته شدم. حس خوبیه.

آس نهان قمار من...
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:30

در طول عمرم 2 بار خوابی دیدم که میتونسته یه معنی خاصی داشته باشه و هر دوی آنها در سال اخیر رخ داده.بار اول منتظر جواب پذیرش بودم که خواب دیدم دارم پرواز میکنم.بار دوم دو شب پیش بود.جلوی در خونه داشتم با کسی حرف میزدم، ((او)) آمد، جلوی من یک سینی گرفت که توش یه سری هدیه بود. نه اون چیزی گفت و نه من، فقط من یکی از هدایا رو برداشتم. بعد با نگاهش گفت که دومی رو هم بردار. من هم برداشتم. دقیقا شب اول جولای که قرار نصفه نیمه ای داشتیم. عجیب بود و جذاب. آس نهان قمار من...ادامه مطلب
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:30

الان نگاهی به گذشته ام کردم و دیدم همیشه تنها بودم.... پس میشه گفت این به خاطر غربت و این چیزا نیست. من تنهام همیشه. باید عادت کرد. آس نهان قمار من...
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:08

نمی دونم چرا ولی از همان اوایل کودکی احساس میکردم قرار است خیلی زود از دنیا بروم. یه جورایی فانتزیم بود که جوون مرگ بشم. هیچ دلیلی در ذهنم نیست که چرا در اوج کودکی که باید فقط به زندگی فکر کنم، تا این حد خشن و لخت به مرگ فکر میکردم. وقتی جوان تر شدم، این موضوع رنگی تر از قبل شد برایم. و همیشه فکر میکردم همه چیز از قلبم شروع میشود. یک سکته و تمام.2 روز پیش دکتر قلب بودم. ضربانم رو برای 24 ساعت کنترل کرد و قرار شد آزمایش خون و تست ورزش بدم. گفت ضربان قلبت بیشتر از حد معمول و نا منظم هست. خوبی عزیزم؟ خوش آمدی. میدانستم هر قدر تنها باشم تو همراه من در آخرین لحظه ای. تو دوست عجیبی هستی که من هم از نبودنت لذت میبرم و هم از آمدنت. تا تو بیایی من عشق دنیا رو خواهم کرد. وقتی که بیایی هم با همان لبخند خشک همیشه ام در آغوشت میگیرم. من از کودکی منتظرت بودم مرگ. آس نهان قمار من...ادامه مطلب
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:08

قایق کاغذی رو آب داره میره من نگاهش میکنم و گریه ام میگیرهقایق کاغذی میره و میدونم که برای گریه کردن دیگه دیرهشکل مهتاب توی خاطره اسیره دلم از دیدن نیلوفر میگیرهعکس خوب کودکی کنار برکه زل زده به قایق و با اون میمیرهجاده تنها اونور برکه نشسته باز نگاهش به منه این منِ خستهقصه مسافر و قصه رفتن قصه تلخ منه در خود شکسته---------------------------------------------------------------------------داشتم گوش می دادم....گریه ام گرفت...دست کردم توی کیفم....آخرین دستمالی که از ایران همراهم بود رو در آوردم و اشکمو پاک کردم.سیملیسم رو دوست داشتم، ولی از وقتی اومدم اینجا، این سمبل ها دارن جانم رو می جوند. آس نهان قمار من...ادامه مطلب
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 15:04

می گفت "سوداد" یعنی حالتی که دیگه میفهمی قرار نیست به چیزی که مدتی در طلبش بودی برسی. به بیانی آرامشی از برزخی که درونش بودی هست.

من می دونم که دیگه بهش نمی رسم. حتی تا حدودی دیگه نمیخوام بهش برسم. حدود 6 سال پیش فهمیدم، ولی آرامشی نسیبم نشد. الان بیشتر مشتاق اون دورانی هستم که در طلبش بودم.

مثل جنگل سوخته ای که الان با خاطره ی سوختنش عشق میکنه و کلافه ی سوختن دوباره اس.

آس نهان قمار من...
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 18:53

تنها در خانه ام نشسته ام، شب یکشنبه ای در بلوال که خب هیچ چیزی برای سرگرم کردن وجود ندارد جز کناب.از خانه ی همسایه ی هندی ام ( اتیره) صدا می آمد، اصولا آخر هفته ها مهمان دارد. صدای فارسی حرف زدن بود. جذبش شدم، دیدم توی بالکن هستن، رفتم تا شاید حرف بزنم باهاشون، ولی مشغول بودن و متوجه من نشدن.همیشه توی زندگیم حواسم به کسایی بود که ساکتن، چون میدونم اونا نیاز به کمک دارن. اگر نیروی جدیدی به تیمم توی محل کار اضافه می شد هر کاری میکردم تا بتونه با بقیه زودتر وارد ارتباط بشه و احساس غریبی نکنه. چون خودم از این درد کشیده ام. اصولا شروع کننده ی خوبی در رابطه نیستم. نمیتوانم سر صحبت رو باز کنم. سخته برام و میدونم که اگر بقیه ی آدم هایی که این مشکل رو دارن خیلی عذاب می کشن. اینجا بابت این خسیسه خیلی دارم اذیت میشم. آخر هفته ها و عصر های نخوت بار و زحرآوری رو دارم طی میکنم. روز هایی میشه که آخر روز میبینم اصلا با کسی حرف نزدم. وقتی تو اولین جلسه ی ارائه از پایان نامه ام یه ربع تموم حرف زدم، وسطش آگاه شدم که دارم احساس زنده بودن میکنم دوباره، . حتی باقی روز از هیجان اون 15 دقیقه که حرف زدم و بقیه گوش دادن پر انرژی بودم و حتی نمیتونستم درست تمرکز کنم از شعف. ولی خب جه فایده، جلسه تموم میشه و تمام. باز سکوت.خدا به داد این سکوت من برسه. واقعا آزار دهنده است. آس نهان قمار من...ادامه مطلب
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 18:53