ای یار نا سامان من

ساخت وبلاگ

ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟

وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای؟

 

ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من

لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟

 

بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم

وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟

 

گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت

فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ای؟

 

من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو

هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای؟


سعدی

 

اون موقع که شعر میگفتم فکر نمی کردن شاعرم.
ولی الان که دیگه شعر نمی گم فکر میکنم شاید شاعر بودم.
چون اون احساسی که باعث شعر میشد رفته و خود شعر هم رفته.
پس از درون بود هر چه بود.
ای یار یار نا سامان من ... امروز تمثالی از تو دیدم باز ... جرات نکردم سلام کنم ... ترسیدم ... می ترسم ... سر شجاع بد دوستی ست برای دهان ترسو.
آس نهان قمار من...
ما را در سایت آس نهان قمار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alirezashrad بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 0:59